شب شده بود

آسمان اشک می بارید

معشوقم چای می ریخت

برگ های نارون در حیاط خانه ی ما

عاشق شده بود

باران نقاشی شب را خط خطی می کرد

هوا سوز سردی داشت

اسمان با ابر سلفی می گرفت

مادرم

سوزن نخ می کرد

باد با زمزمه اش لالا یی می خواند 

پنجره خوابش گرفته بود.!

شاعر:عیسی کیانی کری


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بوی ریحان در باغ پیچید ... درخت نارون برگزاری عروسی مذهبی دیدگاهی نو بر کتابداری Aaron Hortencia تکین فا ايران سرا Duane